اصغر شرفی: چرا فردوسیپور سراغ ما را نمیگیرد؟ ما جعبه سیاه فوتبال ایران هستیم!
تاریخ انتشار: ۵ اردیبهشت ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۸۲۵۳۷۳۷
ورزش > لیگ برتر - اصغر شرفی درباره فساد در فوتبال و حرفهای فردوسیپور گفت: خود عادل هم میداند یکی از کسانی که برای نخستین بار از فساد در فوتبال حرف زد، من بودم اما متأسفانه خیلی تنها بودم.
روزنامه خبرورزشی نوشت: اصغر شرفی یکی از قربانیان پرونده فساد در فوتبال است. او حرفهای زیادی برای گفتن دارد و قرار است به دفتر خبرورزشی بیاید تا درباره همه ناگفتهها صحبت کند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
شبی که برنامه ۹۰ پخش شد با هم بحث کردیم. درباره فساد در فوتبال و حرفهای فردوسیپور...
خود عادل هم میداند یکی از کسانی که برای نخستین بار از فساد در فوتبال حرف زد، من بودم اما متأسفانه خیلی تنها بودم. زمانی که به ما تیم میدادند و هنوز مثل این روزها تنها نبودیم، همین مسائل وجود داشت. ماجراهای داوری، حضور دلالها، افرادی که نزدیک باشگاهها بودند و باجخواهی میکردند و خیلیها دیگر...
یعنی میخواهید بگویید این فوتبال از اول آلوده بود؟
از اولش که نه اما طی ۲۰ سال اخیر شدیداً آلوده شده. ذات فوتبال پاک است اما آدمهایی که وارد فوتبال شدهاند، این ورزش را آلوده کردهاند. من از این نظر دلم برای فوتبال میسوزد. مثلاً چند روز قبل بهروز رهبریفرد حرفهایی درباره ماجراهای استیلآذین زد. خب این کار او چه فایدهای دارد؟ همانموقع که در تیم بازی میکرد چرا ساکت بود؟ اما من حرف زدم. در برق شیراز که بودم حرف زدم. در مس سرچشمه که بودم، مصاحبه کردم و خیلی از مسائل را گفتم. چرا کسی اهمیت نداد؟
یعنی هیچکس نخواست با شما در اینباره حتی حرف بزند؟
چرا فقط یک نفر؛ او صفاییفراهانی بود. همان مدیری که همه میگفتند غیرفوتبالی است اما فقط فراهانی بود که با من حرف زد. از همه هم مدیرتر بود.
نظر شما در مورد برنامه ۹۰ و آیتمهایی که فردوسیپور در خصوص فساد در فوتبال میسازد، چیست؟
عادل همیشه خوب بوده اما باید سعی کند کمی از بچههایی که همنسل ما هستند هم سؤالاتی بپرسد. ما جعبه سیاه این فوتبال هستیم. خیلی حرفها و ناگفتههاست که تا به حال کسی نخواسته بشنود. تا دیر نشده، بیایید با هم حرف بزنیم.
خودتان چه میکنید آقای شرفی؟
من؟ (کمی مکث میکند) حتماً در حال دلبری هستم! (میخندد) خانهنشینم. کمتر کسی است که سراغ ما را بگیرد اما این رسمش نیست. خانه ما پاس تهران بود اما سالهاست که بیخانه شدهایم. برای تماشای یک بازی فوتبال هم که نه دعوتنامهای در کار است و نه حتی یک تماس تلفنی کوچک. دوباره به سرم زده برگردم آمریکا اما باور کن هر روز با خودم کلنجار میروم که من یکی عاشق ایران هستم؛ از دوری ایران میمیرم. از اینجا بروم، در آنجا باید فقط فکر ایران و فوتبال باشم.
43503
کلید واژهها : خبر ورزشی - برنامه تلویزیونی 90 - فوتبال ناپاک - فدراسیون فوتبال -منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: خبر ورزشی برنامه تلویزیونی 90 فوتبال ناپاک فدراسیون فوتبال
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۸۲۵۳۷۳۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مشاوران شما بیتهایی بهتر از شاهنامه را میتوانستند پیدا کنند
روزنامه هم میهن در مطلبی با عنوان «نگر تا نباشی به جز دادگر» نوشت؛ در شاهنامه زنان برجستهای نقشآفرینی کردهاند که الگوی زن مطلوب امام جمعه مشهد نمیتوانند باشند. برخی از زنان برجستهی شاهنامه مثل منیژه در طلب معشوق در انتظار خواستاری و خواستگاری او نماندهاند.
چند سال پیش که شهرداری مشهد ذوقی به خرج داده بود و تصویرهایی از شاهنامه در و دیوار شهر را آراسته بودند، دستور به زدودن این تصویرها داده شد، گویی که بین این تصویرها و آنچه مشهد به آن شهره است، تقابلی وجود دارد. چندین دهه به دلیل همین تصور، توسعه و رسیدگی به آرامگاه فردوسی که یکی از بزرگترین شاعران و حکیمان ایران است، متوقف بود تا اینکه از مقامات بالاتر حکم به آبادانی آرامگاه فردوسی داده شد.
مقامات استانی و از جمله امام جمعه شال و کلاه کردند و به آرامگاه فردوسی رفتند. اگر اسم این مقامات و فردوسی را کنار هم در موتورهای جستوجوگر بنویسید و نتایج را هر چه بالا و پایین کنید، همان چند عکس را خواهید دید. با چنین پیشینهای است که سخنان آیتالله علمالهدی و استنادش به شاهنامه برای دفاع از اجبار در پوشش با واکنشهای بسیاری روبهرو شده است.
علمالهدی گفته است: مسئله حجاب نیز یکی از همین هویتهای دینی و ملی است. اصلاً حجاب متعلق به فرهنگ ایران است. حتی آن زمان که هنوز اسلام وارد ایران نشده بود، حجاب فرهنگ ایرانیان بود؛ بهخصوص در تاریخ ایران باستان و انعکاس این فرهنگ را میتوان در شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی دید. او همچنین بهعنوان نمونه بیتی از شاهنامه خوانده است که منیژه خطاب به بیژه گفته است: منیژه منم دخت افراسیاب/برهنه ندیده تنم آفتاب
این سخن که زنان ایرانی براساس آنچه به ما رسیده، پوششی برای موی سر داشتهاند یا چیزی شبیه چادر حتی، نادرست نیست. حتی این سخن که در شاهنامهی فردوسی پاکدامنی و شرم از ویژگیهای مثبت زنان و البته مردان شمرده میشود، هم بیراه نیست، هرچند تعریف پاکدامنی در نگاه حکیم توس و امام جمعه مشهد متفاوت است، اما بیتی که آقای علمالهدی به آن ارجاع داده، ربطی به زنان ایران ندارد. افراسیاب شاه توران است و منیژه دختری تورانی است نه ایرانی.
این به خودی خود ایرادی در استدلال امام جمعه به حساب نمیآید و میتواند بگوید که حکیم خصلت نیکو را حتی در دشمن ستوده است. ماجرا از اینجا جالب میشود که بدانیم این بیت را منیژه کی خوانده است و اصلاً ارتباطی به پوشش سر دارد یا نه؟
منیژه دلبستهی بیژن شاهزادهی ایرانی میشود و -به زبان امروزی- او را چیزخور کرده بیهوش به شبستان خود میآورد و همهی این اتفاقات بدون اجازهی والدین و بدون پیمان زناشویی -که از قضا در ایران باستان هم مرسوم بوده- رخ میدهد. بیژن در قصر او به هوش میآید و باقی قضایا و منیژه در چنین لحظات احساسی دربارهی اهمیت چیزی که به بیژن عرضه میکند این بیت را به زبان میآورد که تا به حال چنین بوده، اما بعدش را میتوان در شاهنامه خواند.
البته اگر مشاوران امام جمعه با شاهنامه به از این بودند که هستند، بیتهایی میتوانستند پیدا کنند که به کارشان بیاید، مثلاً آنجا که شیرین میگوید:
به سه چیز باشد زنان را بهی/ که باشند زیبای گاه مهی/ یکی آنک با شرم و با خواسته است/ که جفتش بدو خانه آراسته است/ دگر آن که فرخ پسر زاید او/ ز شوی خجسته بیافزاید او/ سه دیگر که بالا و رویش بود/ به پوشیدگی نیز مویش بود
این ابیات به روشنی از پوشیدگی موها میگوید، درحالیکه در بیت استنادی امامجمعهی مشهد، تفاوت برهنگی و نداشتن پوشش سرنادیده گرفته است. این مغالطه در سخنان بسیاری دیگر از مقامات هم دیده میشود.
نداشتن پوشش سر با برهنگی هممعنا نیست. با این حال همچنان که در بیت انتخابی امام جمعه مشهد و این ابیات میبینیم هیچکدام توصیهی فردوسی نیست و سخنان شخصیتهای شاهنامه است. شاهنامه مثل هر متن کهن ادبی در کنار ارزشهای ادبی و زیباشناختی و روایی خود، مجموعهای از ارزشهای اخلاقی و اجتماعی زمانهی خود را منتقل میکند که به دنیایی دیگر تعلق دارند، چنانکه در همین بیتهای بالا پسرزا بودن جزو ارزشهایی شمرده شده است.
در شاهنامه زنان برجستهای نقشآفرینی کردهاند که الگوی زن مطلوب امام جمعه مشهد نمیتوانند باشند. برخی از زنان برجستهی شاهنامه مثل منیژه در طلب معشوق در انتظار خواستاری و خواستگاری او نماندهاند و از جملهی آنان تهمینه است مادر سهراب که در شاهنامه زنی ستوده است و تنها یک شب همخواب رستم بوده است. رودابه مادر رستم نیز در راه دادن زال به قصرش از موی خویش کمندی بافته و انداخته و بعد هم که ماجرا در شاهنامه روشن است.
در این میان داستان گردآفرید اگرچه متفاوت است، اما در کنشگری از روابط خصوصی پیشتر رفته و اگر روی و موی پوشیده به این خاطر است که شناخته نشود و آنجا که روی و موی گشاده به قصد فریب دشمن است:
رها شد ز بند زره موی اوی/ در افشان چو خورشید شد روی اوی/ بدانست سهراب کو دختر است/ سر و موی او از در و افسر است
درست است که فکر میکنم شاهنامه ارزشهای جهانی دیگر را منتقل میکند و چنین استناداتی به آن راه به جایی نمیبرد، اما به نظرم از قضا در شاهنامه برای صاحبان مقام و قدرت توصیههایی شایستهتر میتوان یافت، مضمونهایی که بارها تکرار شده است. یکی از این مضمونها دادگری است. دادگر در شاهنامه همصفت خداوند است که جای نام نشسته است و هم وظیفهی صاحب قدرت. فردوسی میگوید، پادشاهی که دادگر باشد، نیازی به فریادرس ندارد: کجا پادشا دادگر بود و بس/ نیازش نیاید به فریادرس
نویسنده: علیاصغر سیدآبادی